سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/7/8
2:24 عصر

ماه عسل

بدست سس در دسته دل نوشته ها

به نام عادلترین

 

دیشب برنامه ماه عسل میهمانی داشت که به طور مادر زادی مشکل داشته و در طی زمان مجبور به استفاده از ویلچر شده بود.

شاید هر کسی در نگاه اول با دیده ترحم به او نگاه می کرد ولی کافی بود پای حرفاش بشینه تا نظرش عوض شه من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم , تازه فهمیدم برا نزدیک شدن به خدا هنوز اول راهم , وقتی احسان (مجری برنامه) ازش پرسید:" ناراحتی از این مشکلی که داری؟" جواب داد:"همیشه خدا رو شکر می کنم که این مشکل رو به منی داد که می دونست می تونم تحمل کنم وبه کسی که تحمل این درد براش سخت بود نداد." این حرف عظمت این خانم رو نشون میده درحالی که از ناتوانی جسمی رنج می بره خیلی تواناتر از من و امثال منه, می گفت آرزو داشتم یه بار هم که شده به سینما به خیلی از جاهایی که دیگران می تونن برن ولی من نه  برم اصلا می گفت آرزوهای زیادی داشتم که وقتی دیدم بهشون نمی رسم اونارو عوض کردم ولی تو خودم نکشتمشون می گفت وقتی ما از کنار سنگی می تونیم رد بشیم , رد می شیم و توجه نمی کنیم که ممکنه نفر بعدی نتونه رد شه راست می گفت تو شهر چندتا بانک , سینما , شهر بازی و غیره وجود داره که تو ساختشون به فکر معلولین هم بودیم حتی مغازه هامونم پله دارن به ورودی پارک ها میله می کارن تا موتور رد نشه فکر اینو نمی کنن که آخه در این صورت ویلچرم نمی تونه رد شه.

با وجود همه مشکلات طوری حرف می زد که آدمو تکون می داد اصلا انگار هیچ دردی تو دنیا نداره می گفت:" وقتی از رفتار هایی که با من می شه گریم می گیره تو دلم داد می زنم , خدا رو صدا می کنم بهش می گم بگو چرا؟ بعد در حالی که اشک از چشام جاری می شه چشمامو می بندم وقتی باز می کنم دیگه اشکی تو چشام نیست خدا خودش پاکش می کنه آرامش پیدا می کنم دیگه چیزی ناراحتم نمی کنه چون خدا پیشمه."

اینایی که اینجا نوشتم حرفایی بود که تو ذهنم مونده بود خیلی قشنگ صحبت می کرد همه دستاشون زیر چونه  به تلوزیون خیره و چشماشون پر اشک شده بود.  همیشه بعد از دیدن این جور آدما خدا رو شکر می کردم که سالمم ولی الآن نه تنها شکر می نم ازش می خوام منم مثل اون خانوم فکر کنم عمل کنم. اینجاست که آدم به عدالت خدا پی می بره باور کنین با شنیدن حرفاش بد جوری به هم ریختم امیدوارم تو این شبای قدر خودم و پیدا کنم هنوز خیلی عقبم ولی خوشهالم که یه تلنگری بهم خورد تا بدونم کجام و چقدر باید تلاش کنم امیدوارم خدا خودش کمک کنه. احسان می گفت:" چند شب پیش رفته بودیم جمکران یه نفر اومد جلو و کمی از برنامه انتقاد کرد ولی از آوردن علی اکبری (یکی از مهمان های چند شب پیش برنامه که مشکل عقب افتادگی داشت ولی اونم حرفای قشنگی میزد) تشکر کرد و گفت از وقتی که اون برنامرو دیدم فهمیدم خیلی چیزا کم دارم نذر کردم اومدم جمکران تا بلکه حضرت مهدی خودش کمکم کنه."

بهتون توصیه می کنم حتما این برنامرو ببینین زمان پخششم حدود ساعت پنجه  و هر شب پخش می شه.

 

التماس 2A  


86/7/6
3:46 عصر

قرآن با ترجمه برای نکیا

بدست سس در دسته برنامه های موبایل

امکانات نرم افزار: ( با حجم تقریبا ۳ مگابایت )

- متن و ترجمه فارسی قرآن کریم ، به همراه تفسیر نور

- جستجو در متن ، ترجمه و تفسیر قرآن کریم .
- قابل اجرا بر روی تمامی کَوشیهای جاوا و سمبیان .
- فهرست بندی سور قرآن کریم

دانلود

منبع:

http://www.parsload.mihanblog.com/Post-167.aspx

 

 


86/7/6
3:33 عصر

تم سنی اریکسون

بدست سس در دسته تم سونی اریکسون

دریافت با حجم  ۳۶۴ کیلو بایت

مناسب برای : Sony Ericsson K 600  , K 610  , K618  ,  K 700  , K750  , W200  , W600  , W700  ,W710  , W800  , W810

منبع:

http://www.parsload.mihanblog.com/Post-167.aspx


86/7/5
11:19 عصر

تم N95

بدست سس در دسته تم نوکیا

www.4dl.coo.ir/

                                     رمز : www.4dl.coo.ir     

                                               download cat        

                                           download kitten            


86/7/4
3:35 عصر

جوان امروز

بدست سس در دسته دل نوشته ها

به نام خدا

 

گفت و گوی جوان امروزی با یکی از شهدای دفاع مقدس:

 

جوان: شنیدم شما آسمونی بودین , بنده های نظر کرده خدا

 

شهید: خلاف به عرضتون رسوندن

 

جوان: تیریپ شکسته نفسیه دیگه؟

 

شهید: بابا ما هم یه جوون بودیم مثل شما

 

جوان: برو خودتو CIA کن ما خودمون FBI ایم. این همه فیلم براتون ساختن همتون آسمونی بودین نکنه فیلممون کردن؟؟!!

 

شهید: نه فقط تو نشون دادن واقعیت یکم زیاده روی کردن.

 

جوان: اینا که میگن امثال اون جوونا دیگه پیدا نمیشه . میگن شما بد فرم غرب زده شدین شما جیگر تشنگی و گشنگی کشیدن و جلو توپ و خمپاره رفتن رو ندارین چه برسه به شهادت.

طوری نگامون میکنن مثل نگاه  یه مسلمون به کافر

وقتی تو مسجد و جلسات دینی حاضر میشیم تعجب می کنن

آخه مگه کسی که مو سیخ میکنه یا موزیک گوش میده و... نمیتونه مومن باشه بابا ما هم وقتی نمازمون قضا میشه ترس تو دلمون میوفته.

 

شهید: کی گفته شما لیاقت شهادت رو ندارین کسایی تو جنگ بودن که از شهوت جدا شده به شهادت رسیده بودن.

همه اونا که از اول آسمونی نبودن چیزی که اونارو آسمونی کرد دلدادگیشون بود اونا دلشون رو به حسین داده بودن دیگه دلی نداشتن که چیزی بخواد ، اونا دیگه چیزی رو می خواستن که حسین می خواست. قرارم نیست فقط تو جنگ دلداده بشی الآنم تو هر سن و پستو مقام و حالتی که باشی اگه دل به حسین بسپری و بی دل بشی توهم آسمونی میشی دیگه حق کسی رو نمی خوری و اینجاست که نه تنها به قول خودت جیگر پیدا می کنی بلکه هر لحظه تلاش می کنی بیشتر به خدا نزدیک بشی و شهادت رو ازش طلب می کنی.

 

_ اینارو گفت و برگشت و رفت تا تو نور سبز رنگی محو شد اون جوون دیگه تو حال خودش نبود دیگه زمین براش کوچیک شده بود دلش آسمون می خواست...

 

دلم نیومد قصه رو تموم کنم بقیش رو می زارم به عهده خودتون اصلا از کجا معلوم اون جوون خود شما نباشین؟


86/7/4
2:58 عصر

نجات گوشی های خیس شده

بدست سس در دسته آموزش

تصور کنید با ذوق و شوق فراوان والبته هزینه ای فراوان تر , گوشی موبایل خود را خریداری کرده اید! اما یک غفلت کوچک کافی است تا با افتادن گوشی داخل جوی آب و یا حتی سرویس بهداشتی (99% مواقع!) تمامی امید و آرزوهای شما نابود شود تصور به این موضوع نیز بسیار دردناک است! اما نه! اندکی صبر کنید! هنوز تا نابود شدن کامل گوشی زمان زیادی مانده! در اینجا قصد داریم تا با معرفی یک ترفند خارق العاده روشی را معرفی کنیم که گوشی شما اگر یک دوش حسابی هم گرفته باشد نجات پیدا کند! ترفندی که در عین حال عجیب و کاربردی است!

Ernesto londoo   , خبر نگار واشنگتن پست , پس از یک دوچرخه سواری طولانی به خانه برمیگردد و شروع میکند به شستن دست و رویش , اما از آنجایی که کیف وسایل همراهش را بد جایی قرار داده بود , ناگهان در چند لحظه کیف بر میگردد و گوشی BlachBerry   نازنین 450 دلاریش در درون توالت می افتد! پس از اینکه از شک حادثه خارج می شود , سریع گوشی را از آب خارج می کند , باتری گوشی را در می آورد و شروع به خشک کردن گوشی با سشوار می کند! اما پس از اندکی هنگامی که میبیند این روش موثر نیست و گوشی نیز وارد کما شده است , به یکی از دوستانش که در این زمینه تخصص داشته تماس میگیرد و از او کمک میخواهد. دوست عزیز هم در پاسخ او میگوید که گوشی را در یک ظرف پر از برنج نپخته بگذارد! بله! برنج نپخته! همگی ما دیده ایم که برنج خاصیت جذب رطوبت دارد و با اصول خیس کردن برنج هم آشنا هستیم ولی این نکته دیگر واقا ظریف است! سر انجام پس از اینکه گوشی یک روز در داخل ظرف برنج می ماند , کاملا سالم و مانند روز اولش میشود و بدون هیچ مشکلی قابل استفاده میگردد.

این جناب خبرنگار هم تجربه گرانقیمتش را در واشنگتن پست برای عموم نوشته است , البته آن دوستی که این روش را برای او توضیح داده است نامش فاش نشده چرا که ظاهرا وی برای یکی از شرکت های گارانتی یا مشابه کار میکند و فاش شدن نامش برای او دردسر ساز خواهد بود.

اما در این زمینه میتوان عمل دیگری را نیز صورت داد: گوشی که یک حمام اجباری کرده است را بهتر است اول خاموش کرده سپس باتری آ، را خارج نموده تا جایی که امکانش هست گوشی را با کاغذها و دستمالهایی که آب جمع میکنند خشک کرده و بعد در الکل برای مدت کوتاهی بخیسانیدش و بعد هم بگذارید خشک شود. الکل برای خشک کردن قطعات داخلی گوشی بسیار موثر خواهد بود. این روش شاید بیشتر قابل ادراک تر باشد! اما کارایی روش اول بیشتر است.

 

روزنامه حیدر بابا چاپ تبریز   


86/6/27
9:23 عصر

استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی

بدست سس در دسته مشاهیر

  بـیو گـرافـی استاد شهـریار  

به قـلم جـناب آقای زاهـدی دوست استاد

اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود. 

گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.

شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـویه می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است. 

بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد. 

شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزلهـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده پـرتـو پـایـنده بـیان شده است و غـزلهـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران و نالـه نومیـدی و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان مخـتـلف آن عـشق حکـایت می کـند و غـزلهـا یا اشعـار دیگـری شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و غـیره که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.

عـشقهـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزلهـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی و غـزلهـای ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد.  برای آن که سینمای عـشقی شهـریار را تـماشا کـنید، کافی است که فـیلمهای عـشقی او را که از دل پاک او تـراوش کرده در صفحات دیوان بـیابـید و جلوی نور دقـیق چـشم و روشـنی دل بگـذاریـد هـرچـه ملاحـضه کردید هـمان است که شهـریار می خواسته است. زبان شعـر شهـریار خـیلی ساده است. 

محـرومیت و ناکامی های شهـریار در غـزلهـای گوهـر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثـنوی شعـر، حکـمت، زفاف شاعـر و سرنوشت عـشق به زبان شهـریار بـیان شده است و محـتاج به بـیان من نـیست.

خیلی از خاطرات تـلخ و شیروین شهـریار از کودکی تا امروز در هـذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانهً شب به نـظر می رسد و با مطالعـه آنهـاخاطرات مزبور مشاهـده می شود. 

شهـریار روشن بـین است و از اول زندگی به وسیله رویأ هـدایت می شده است. دو خواب او که در بچـگی و اوایل جـوانی دیده، معـروف است و دیگـران هـم نوشته اند.

اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعـی که با قـافله از تـبریز به سوی تهـران حرکت کرده بود، در اولین منزل بـین راه - قـریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهـریار در خواب می بـیـند که بر روی قـلل کوهـها طبل بزرگی را می کوبـند و صدای آن طبل در اطراف و جـوانب می پـیچـد و به قدری صدای آن رعـد آساست که خودش نـیز وحشت می کـند. این خواب شهـریار را می توان به شهـرتی که پـیدا کرده و بعـدها هـم بـیشتر خواهـد شد تعـبـیر کرد. 

خواب دوم را شهـریار در 19 سالگـی می بـیـند، و آن زمانی است که عـشق اولی شهـریار دوران آخری خود را طی می کـند و شرح خواب مجملا آن است که شهـریار مـشاهـده می کـند در استـخر بهـجت آباد ( قـریه یی واقع در شمال تهـران که سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالی تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقعهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را می بـیـند که به زیر آب می رود، و شهـریار هـم بدنبال او به زیر آب رفـته، هـر چـه جسـتجو می کـند، اثـری از معـشوقه نمی یابد؛ و در قعـر استخر سنگی به دست شهـریار می افـتد که چـون روی آب می آید ملاحضه می کـند که آن سنگ، گوهـر درخشانی است که دنـیا را چـون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند گوهـر شب چـراغ را یافته است. این خواب شهـریار هـم بـدین گـونه تعـبـیر شد که معـشوقـه در مـدت نـزدیکی از کف شهـریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـریار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه ای برای شهـریار دست می دهـد که گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوی را در نـتـیجه آن تحـول می یابد.  

شعـر خواندن شهـریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـیه و ژست و آهـنگ صدا هـمراه موضوعـات تـغـیـیر می کـند و در مـواقـع حسـاس شعـری بغـض گـلوی او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشک می شود و شـنونده را کاملا منـقـلب مـی کـند. 

شهـریار در موقعـی که شعـر می گـوید به قـدری در تـخـیل و اندیشه آن حالت فرو می رود که از موقعـیت و جا و حال خود بی خـبر می شود.  شرح زیر نمونهً یکی از آن حالات است که نگـارنـده مشاهـده کرده است:  

هـنـگـامی که شهـریار با هـیچ کـس معـاشرت نمی کرد و در را به روی آشنا و بـیگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـیلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم، دیـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روی سر گـذارده و با حـالـتی آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلی عـلیه السلام مـتوسل می شود. او را تـکانی دادم و پـرسیدم این چـه حال است که داری؟ شهـریار نفـسی عـمیـق کشیده، با اضهـار قـدردانی گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـی نجات دادی. گـفـتم مگـر دیوانه شده ای؟ انسان که در توی اطاق خشک و بی آب و غـرق و خفـه نمی شود. شهـریار کاغـذی را از جـلوی خود برداشتـه به دست من داد.  دیدم اشعـاری سروده است که جـزو افسانهً شب به نام سـنفونی دریا ملاحضه می کـنـید. 

شهـریار بجـز الهـام شعـر نمی گوید. اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید.  ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است. هـمین شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است و با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.

شهـریار دارای تـوکـلی غـیرقـابل وصف است، و این حالت را من در او از بدو آشـنایی دیـده ام.  در آن موقع که بعـلت بحـرانهـای عـشق از درس و مـدرسه (کـلاس آخر طب) هـم صرف نظر کرده و خرج تحـصیلی او بعـلت نارضایتی، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه می شد که شهـریار خـیلی سخت در مضیقه قرار می گـرفت. به من می گـفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قـبلا تعـیـیـن می کرد. در آن راه که می رفـتـیم، به انـتهـای آن نرسیده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً یک یا دو ارباب رجوع می رسید.  با آنکه سالهـا است از آن ایام می گـذرد، هـنوز من در حیرت آن پـیش آمدها هـستم. قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مخـتـلف به شهـریار مـراجـعـه می کردند که گـاهـی به هـنر و حـرفـهً او هـیچ ارتـباطی نـداشت - شخـصی مراجـعـه می کرد و برای سنگ قـبر پـدرش شعـری می خواست یا دیگـری مراجـعـه می کرد و برای امـر طـبی و عـیادت مـریض از شهـریار استـمداد می جـست، از اینـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص برای گـرفـتن دعـا بود. 

خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزلهـای جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بال هـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید ،راز و نـیاز و شب و عـلی مـندرج است. 

عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.  الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمان عـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی و تـعـالی آن دارد پـی بـرده می شود. 

تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تـیرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کرده و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته به قـم برده و به خاک سپـردیم.  حـالـتی که از آن مـرگ به شهـریار دست داده در منظومه ای وای مادرم نشان داده می شود. تا آنجا که می گوید:

می آمدیم و کـله من گیج و منگ بود

انگـار جـیوه در دل من آب می کـنند

پـیـچـیده صحـنه های زمین و زمان به هـم

خاموش و خوفـناک هـمه می گـریختـند

می گـشت آسمان که بـکوبد به مغـز من

دنیا به پـیش چـشم گـنهـکار من سیاه

یک ناله ضعـیف هـم از پـی دوان دوان

می آمد و به گـوش من آهـسته  می خلیـد: 

تـنـهـا شـدی پـسـر! 

شیرین ترین خاطره برای شهـریار این روزها دست می دهـد و آن وقـتی است که با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست. 

شهـریار در مقابل بچـه کوچک مخـصوصاً که زیـبا و خوش بـیان باشد، بی اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش این روزها همان حالت را دارد که برای شهـریا 51 ساله نعـمت غـیر مترقبه ای است، موقعی که شهـرزاد با لهـجـه آذربایجانی شعـر و تصـنیف فارسی می خواند، شهـریار نمی تواند کـثـرت خوشحالی و شادی خود را مخفی بدارد.

شهـریار نامش سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است. در اویل شاعـری (بهـجـت) تخـلص می کرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست که دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را ( شهـریار ) تعـیـیـن کرد:

که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد

روم به شهـر خود  و شهـریار خود باشم

و شاعـر ما بهـجت را به شهـریار تـبـدیل کرد و به هـمان نام هـم معـروف شد - تاریخ تـولـدش 1285 خورشیدی و نام پـدرش حاجی میرآقا خشگـنابی است که از سادات خشگـناب (قـریه نزدیک قره چـمن) و از وکـلای مبرز دادگـستـری تـبـریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم مـدفون شد. 

شهـریار تحـصـیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تـبـریز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصیل کرده است و در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذرانده است ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شده است و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، معـهـذا شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد و تا کـنون هـم در آن دستگـاه خدمت می کند.

شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند. منظومه (حـیـدر بابا) نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود. 

شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دخـتری سه ساله به نام شهـرزاد و دخـتری پـنج ماهـه بـه نام مریم است. 

شهـریار غـیر از این شرح حال ظاهـری که نوشته شد؛ شرح حال مرموز و اسرار آمیزی هـم دارد که نویسنده بـیوگـرافی را در امر مشکـلی قـرار می دهـد.  نگـارنـده در این مورد ناچار بطور خلاصه و سربـسته نکـاتی از آن احوال را شرح دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـیان شود:

شهـریار در سالهـای 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکـتر ثـقـفی تـشکـیل می شد شرکت می کـرد. شرح آن مجالس سابـقـاً در جراید و مجلات چاپ شده است؛ شهـریار در آن مجالس کـشفـیات زیادی کرده است و آن کـشـفـیات او را به سیر و سلوکاتی می کـشاند. در سال 1310 به خراسان می رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله این افـکار را داشتـه است و در سال 1314 که به تهـران مراجـعـت می کـند، تا سال 1319 این افـکار و اعمال را به شدت بـیـشـتـری تعـقـیت مـی کـند؛ تا اینکه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درویشی می شود و سیر و سلوک این مرحـله را به سرعـت طی می کـند و در این طریق به قـدری پـیش می رود که بـر حـسب دسـتور پـیر مرشد قـرار می شود که خـرقـه بگـیرد و جانشین پـیر بـشود. تکـلیف این عـمل شهـریار را مـدتی در فـکـر و اندیشه عـمیـق قـرار می دهـد و چـنـدین ماه در حال تـردید و حـیرت سیر می کـند تا اینکه مـتوجه می شود که پـیـر شدن و احـتمالاً زیر و بال جـمع کـثـیری را به گـردن گـرفـتن برای شهـریار که مـنظورش معـرفـت الهـی است و کـشف حقایق است عـملی دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست.  اینجاست که شهـریار با توسل به ذات احـدیت و راز و نیازهای شبانه و به کشفیاتی عـلوی و معـنوی می رسد و به طوری که خودش می گـوید پـیش آمدی الهـی او را با روح یکی از اولیاء مرتـبط می کـند و آن مقام مقـدس کلیهً مشکلاتی را که شهـریار در راه حقـیقـت و عـرفان داشته حل می کند و موارد مبهـم و مجـهـول برای او کشف می شود.  

باری شهـریار پس از درک این فـیض عـظیم بکـلی تـغـیـیر حالت می دهـد. دیگـر از آن موقع به بعـد پـی بـردن به افـکار و حالات شهـریار برای خویشان و دوستان و آشـنایانش حـتی من مـشکـل شده بود؛ حرفهـایی می زد که درک آنهـا به طور عـادی مـقـدور نـبود - اعـمال و رفـتار شهـریار هـم به مـوازات گـفـتارش غـیر قـابل درک و عـجـیب شده بود. 

شهـریار در سالهای اخیر اقامت در تهـران خـیلی مـیل داشت که به شـیراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و این خواست خود را در اشعـار (ای شیراز و در بارگـاه سعـدی) منعـکس کرده است ولی بعـدهـا از این فکر منصرف شد و چون در از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود کجا برود؛ تا اینکه یک روز به من گـفت که: " مـمکن است سفری از خالق به خلق داشته باشم " و این هـم از حرفهـایی بود که از او شـنـیـدم و عـقـلم قـد نـمی داد - تا این که یک روز بی خـبر از هـمه کـس، حـتی از خانواده اش از تهـران حرکت کرد وخبر او را از تـبریز گـرفـتم. 

بالاخره سید محـمد حسین شهـریار در 27 شهـریـور 1367 خورشیـدی در بـیـمارستان مهـر تهـران بدرود حیات گـفت و بـنا به وصیـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـریـز با شرکت قاطبه مـلت و احـترام کم نظیر به خاک سپـرده شد. چه نیک فرمود:   

برای ما شعـرا نـیـست مـردنی در کـار               کـه شعـرا را ابـدیـت نوشـته اند شعـار

شنیدن اشعار استاد از زبان خودشان:

شعر اول           شعر دوم        شعر سوم

www.farhangsara.com

 


86/6/15
12:26 صبح

ترکیم،فارسیم،ما مسلمانیم

بدست سس در دسته دل نوشته ها

به نام خدا

 

تو وب گردیام به چند تا سایت برخوردم که به قول خودشون میهن پرست های افراطی بودن(بعضی ها هم زبان پرست های افراطی) تو مطالبشون هر چرتو پرتی از مقایسه خودشون با نماد هاشون تا فحش به اینو اون وجود داشت.

یکی میگه نژاد ما شبیه شیره اون یکی میگه نژادش شبیه گرگه این میگه ما سگیم ایشون میفرمایند ما موشیم و...

آخه درسته ما خودمونو با حیوونا مقایسه کنیم آخه مثلا ما بشریم خلیفه الله هستیم.

هیتلر چند ساله مرده؟ (کاش چند سال بود چند قرنه که مرده) طرف پا شده از نازیسم دفاع و اهدافش رو تشریح می کنه و مقدس می شماردش .

حرفای اون رضا خان بی سواد رو تکرار می کنه و می گه ما آریایی هستیم , هم نژاد آلمان ها , نژاد برتر و....

از کورش کبیر صحبت می کنه اون یکی ترک هارو برتر می دونه می گه ترک ها جزو زیباترین مردمان دنیا هستن , زبان ترکی زبان سوم دنیاست, فارسی از عربی گرفته شده و بیشتر یه لهجه هست تا یه زبان و ایراداشو میشموره , از آتا ترک میگه و...

حالا من کاری ندارم این حرفا چقدر درسته , من نمی گم داریوش آدم بدی بود یا ما آریایی نیستیم و ترکا زیبا نیستن یا ترکی زبان قوی نیست اصلا به من چه رضاخان , هیتلر و آتا ترک چه خرایی بودن من میگم به جای این که بگیم ما ترکیم یا کردیم , فارسیم و ... ویا نژادامونو به روخ هم بکشیم , بگیم ما مسلمانیم بیایم اسلام رو تبلیغ کنیم نه زبانامون و اصالتمون رو مگه اسلام برتری انسان هارو تقوای اونا نمی دونه

 آخه بدتر اینکه برخی مسئولین و کسایی که دسترسی به رسانه ها دارن , قومیت زدایی رو دارن تبدیل به فرهنگ می کنن کم نیستن کارگردانای خود فروخته ای که در ایران فیلم هایی با موضوعات هدفدار می سازن.

کسایی حق دارن هالیوودو محکوم کنن و بگن داره به سیاه پوستا ظلم می کنه و نمیدونم حرکتش نژاد پرستانست  و از این حرفا که سینمای خودش مبرا از این مسائل حالا در قالب های دیگه باشه نه ما که سینمامون پر از سکانسایی که با بی شرمی تمام اقوام رو زیر سوال می برن ( حالا نمی خوام این موضوع رو زیاد بازش کنم).

الآن کمتر ترک و کد وبلوچ و... رو میتونی پیدا کنی که در ایران احساس غریبی کنه جالبتر اینکه هر کدوم از اونا خودشون رو ایرنی تر می دونن کمتر ترکی رو میتونین پیدا کنین که بگه من تو ترکیه راحت تر از تهران , شیراز یا اهواز و ... هستم و یا یه کرد که بگه تو عراق راحت تر از مشهد , تبریز و یا اصفهان و...

هست حتی مشکلی در ازدواج یک کرد با ترک ویا با یک فارس یا فارس با ترک و ... وجود نداره و کسی به این مسئله به عنوان یک مانع نگاه نمی کنه اما با وجود سایت ها و تشکل هایی که هر روز به تعدادشون افزوده میشه و قومیت ها رو به استقلال و جدایی دعوت می کنن بعید نیست کسایی که خودشون رو جدا از ایران می دونن به تعدادشون افزوده بشه.

حالا شما فکر کنین غربی ها از این موضوع با خبر بشن و سرمایه هاشون به طرف گسترش این فعالیت ها سرازیر بشه البته تازگیا چیزایی شنیدم درباره اینکه هالیوود این حرکت رو در سیاست هاش قرار داده.

 که البته به مزاج بعضی از افراد قومیت های ایران خوش اومده و ازش دفاع می کنن باید بگم الآن که آمریکا و غربی ها دارن نقش دایه مهربان تر از مادر رو برا اقوام ایرانی بازی می کنن به این دلیله که منافعشون در اینه , اگه منفعت جای دیگه ای باشه مطمئنا تغییر موضع خواهند داد.

باید واقع بین باشیم امروز در ایران این تبعیضات به وضوح داره به چشم می خوره و متاسفانه سینما و تلوزیون ما داره به اون دامن می زنه همون چیزی که دشمن می خواد اما ما باید این مشکل رو خودمون و بدون دخالت بیگانه حل کنیم.

چند ماه پیش برنامه ای تو یکی از شبکه های ی تلوزیونی خودمون پخش می شد که مثلا می خواستن زبان فارسی رو معرفی کنن هر اراجیف خنده داری که به دهنشون می یومد می گفتن به طوری که منی که مطالعات آنچنانی در باره زبان ها ندارم اگه زنگ می زدم مطمئنم خلاف صحبتاشون رو ثابت می کردم (اما متاسفانه امکان ارتباط مستقیم رو فراهم نکرده بودن شایدم خودشون می دونستن چیا دارن می بافن) فارسی به اندازه کافی جذابیت داره که لازم به دروغ بافتن نباشه من نمیگم زبانمون رو تبلیغ نکنیم یا دوستش نداشته باشیم و یا میهن پرست نباشیم من میگم خدا گفته   "وکََذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً" "و این چنین شما را قرار دادیم امتی میانه و اسوه" (بقره,143)  یعنی ما مسلمان ها باید از هرگونه تند روی و کند روی بپرهیزیم و میانه رو و اسوه باشیم زبان و میهن هم از این مقوله جدا نیستن باید در دوست داشتن اون ها هم اعتدال رو رعایت کنیم.

ما الآن به چه قیمتی داریم زبانمون رو تبلیغ می کنیم به قیمت دروغ؟ به قیمت تفرقه؟ کسایی که باعث می شن برا تبلیغ یه زبان چنین بهای  سنگینی پرداخت بشه  دارن آگاهانه یا نا آگاهانه اسلام رو تضعیف می کنن و یا حد اقل از گسترشش جلوکیری می کنن پیشرفت اسلام نیازمند اتحاد است ولی این افراد چه از طریق سینما , تلوزیون و اینترنت و چه از طریق فرهنگ سازی های هدف دار دارن این اتحاد رو از بین می برن.

ما داریم زبانمون رو برا کی تبلیغ می کنیم؟ باید این تبلیغ برا کسایی باشه که طالبش باشن زوری که نمی شه    (مثل اینه که  مثلا کالای مربوط به رشته  انسانی رو برا رشته مهندسی تبلیغ کنی) ما می خوایم فارسی رو رواج بدیم اون یکی می خواد زبان خودش رو رواج بده اگه هرکی سنگ خودشو به سینه بزنه این می شه درگیری و اختلاف دیگه.

در ضمن فرض کنیم یه روز فارسی بشه زبان رسمی دنیا خوب چه گلی به سر بشریت زده می شه؟ آیا یاد گرفتنش راحت تره؟ یااز هر زبان دیگه ای غنی تره؟ باز اگه هدف ترویج عربی بود یه چیزی .

پس بهتر نیست به جای اینکه سرمایمون رو در راه ترویج زبان و اصلیتمون صرف کنیم اونو در راه تبلیغ و ترویج اسلام خرج کنیم آخه کدوم یک از پیامبر یا امام هامون تو میادین مختلف جهاد , مبارزه , علم و ...

فریاد می زدن ما عربیم مگر فقط هدفشون دعوت به اسلام نبود چرا فقط شعار می دیم که باید راه این بزرگوار ها رو در پیش بگیریم و در عمل چیز دیگه ای نشون میدیم بیاین چشمامون رو باز کنیم و از این به بعد به جای اینکه فریاد بزنیم ما ترکیم , کردیم , فارسیم , بلوچیم و ... فریاد بزنیم

                                                ما مسلمانیم

 

نظر یادتون نره


86/6/11
2:1 صبح

وقتی مردم

بدست سس در دسته دل نوشته ها

دوست ندارم در اوج فقر ناله کنم زیرا چیزی گران بها چون عشق به اهل بیت دارم

دوست ندارم در اوج ثروت احساس قدرت کنم  

دوست دارم بگویم الله اکبر  

دوست ندارم بمیرم

دوست ندارم به مرگ طبیعی بمیرم

دوست دارم در راه عشقم کشته شوم آری

دوست دارم با شهادت در راه خدا این جهان را وداع گویم

دوست ندارم تابوتم را مرفهین بی درد حمل کنند

دوست دارم پیکرم بر دستان پا برهنگان تشییع گردد و دعای خیر آنان مرا به سرای ابدیم بدرقه کند

دوست ندارم در مقبره های شاهانه دفن شوم یک تکه جا برایم کافیست مگر مادرم فاطمه که ناشناس به خاک سپرده شد به بهشت نرفت

دوست ندارم بر روی قبرم بنویسند خادم دربار حسین

دوست دارم این جمله را بر قلبم بر نامه اعمالم بنویسند

دوست ندارم .......

دوست دارم.........


86/6/5
7:34 عصر

مجذوب کردن خانم ها

بدست سس در دسته روابط دختر و پسر

 سلام

اومدم تا به قولی که در چند پست قبلی (راه های مجذوب نمودن آقایان)به آقایون داذه بودم عمل کنم اینم چیزی که می خواستید.

(در عوض شما هم نظر یادتون نره وگرنه دیگه از این پستا خبری نیست)

هنگامی کـه یـک زن مـردی را مـورد توجه قرار  مــی دهــد، بــندرت در وحله اول تفکرات جنسی در مورد او بـه ذهـنـش خطور میکند. بیـشتر احتمال دارد که وی او را مورد توجه قرار دهد به این دلیـل که شبـیه مردی است  که میتواند از خود به لـحاظ جسمانی، احساسی و مالی مراقبت نماید و بـنــظر میرسد که میتواند بر اغلب چالشها و سختی های زندگی فائق آید.

هنگامی کـه زنـان مـردی را مورد توجه قرار می دهند، معمولا سه فکر از ذهنشان عبور میکند:

1- آیا شاغل است؟

2- آیا شغل خوبی دارد؟

3- آیا او میتواند شغل خوبی را تـا مـدتی کـافی حفظ کند تا هر دو بتوانیم از مـنفعت آن بهرمند شویم؟

شاید این دلیل آن باشد که چرا مردان احـساس میکنند پذیرفته شدن آنها توسط یک زن منوط به گذراندن یک تست مشکل در مورد وضعیت جسمانی و مالیشان است.

 

مردها نگاهی سر سری دارند، زن ها موشکافانه میبینند

 

بـرخـلاف بـاور عـمومی، زنـها بـیشتر از مردان به مسائل دیداری اهمیت می دهند. آنـها تـمایل دارنـد آنچه را که دوست دارند ببینند. این دیدن لـزوما همـراه با خـیـره شـدن و زل زدن نیست و لزومی ندارد که آن چیز کاملا واضح و آشکار باشد. یک نـگـاه گذرا کافیست که تمام جزئیات در ذهن آنها ثبت گردد. مردان تحسین می کنـنـد زنـان تـفتیش؛ یک زن ممکن است قبل از اینکه چشم در چشم یک مرد دوخته باشد و یـا ایـنـکه توجهش را به خود جلب نموده باشد، بخواهد تصمیم به علاقمند شدن به آن مرد بگیرد.

مـردان پـستی بلندی ها و برجستگی ها را مورد توجه قرار می دهـنـد، زنان ساخـتـار و بـنیان را. آنها به چشمها، دستها، دندانها، لبـخـند و کلاس مردان نـیـز توجه می کـنـنـد. زنهایی که بیشتر به خصوصیات وجودی مردان اهمیت می دهنـد، به مردان صادق، اهل گردش روی، قابل اعتماد و با استیل، زیرک، خوش مشرب و باکلاس توجه میکنند. چنین مردانی به عـنـوان افرادی دوست داشـتـنی، مـهربان و علاقمـنـد بـه دیـگران درنظر گرفته می شوند. آنها محدوده وسیعی از تماسها و بـرخـوردهای شـخـصی را ایجاد و نگهداری میکنند.

زن ها از چشمهایشان بـرای برقراری ارتبـاط با مـرد مورد علاقه خود استفاده میکنند. از طرف دیگر مردها، از تماسهای چشمی و دیداری در مورد زن مورد علاقه خود اجتناب مینمایند.

با اینکه زنها می گویند که دوست ندارند یک مرد به بدن آنها خیره شود، وقتی مـردی که ممکن اسـت به او عـلاقمند باشند عمیقا در چشمهایشان نگاه میکند، بدون اینـکه ابراز کنند، احساسادامه مطلب...

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >