البته توانايي صهيونيست ها تنها دليل موفقيت آنها در استفاده از باستان گرايي براي پيشبرد مقاصدشان نبود، بلکه باستان گرايي افراطي حکومت پهلوي زمينه مناسبي براي موفقيت صهيونيست ها فراهم کرده بود.
دکتر زوي دوريل، رئيس هيات نمايندگي اسرائيل در تهران، در مقاله اي در روزنامه اسرائيلي «يديعو اخرنوت» در مورخه 2/ 1/ 1964 مي نويسد:
«وقتي براي افراد تحصيل کرده ايراني صحبت مي کنم کافي است اظهارات خود را از داستان استر شروع کنم. تا فورا از علاقه و توجه آنها برخوردار شوم.»
اين شيوه به الگويي براي تمام مقامات اسرائيلي تبديل شد. تا در هر محفلي و مراسمي شروع سخن را به قدرداني از کورش و داستان استرومردخاي اختصاص دهند و به قول «دوريل»، روشنفکران و مقامات نيز مشتاقانه به اين حکايات گوش مي دادند.
*اسحق رابين، نخست وزير اسرائيل، در سال 1357 در خانه کوروش و در جمع يهوديان ايراني الاصل طي سخنراني اي گفت: «به عقيده من بنيانگذار اصل صهيونيسم که به غلط به هرتصل (تئودور هرتصل) اطلاق مي گردد اما اين لقب در حقيقت برازنده کوروش کبير است که براي نخستين بار اجتماع يهوديان را در ارض مقدس ممکن ساخت و از اين رهگذر تمامي يهوديان جهان را رهين منت خود ساخت… و شاهنشاه ايران (محمدرضا پهلوي )ميراث دار راستين کوروش کبير است.
*بايگاني وزارت امور خارجه، نمايندگي تل آويو
* واقعيت آن است که باستان گرايي تاريخي و به عبارتي تاريخ نگاري باستان گرايانه به نوعي با يهودي گرايي نيز همراه بوده است. اين مسئله، هم در دوره پهلوي اول به علت نفوذ چهره هاي برجسته اي چون محمدعلي ذکاالملک فروغي و ميرزا ابراهيم خان قوام الملک شيرازي که يهودي الاصل بوده اند، مشهود است و هم در عصر پهلوي دوم که حضور و نفوذ گسترده يهوديت صهيونيستي در عرصه تاريخ نگاري و تاريخ سازي به خوبي مشهود است.
* براي کسب اطلاعات بيشتر مي توانيد به کتاب پل فيندلي، فريب هاي عمدي، حقايقي درباره روابط ايران و اسرائيل، ترجمه محمدحسين آهوئي
مراجعه کنيد.
* چشمها را بايد شست /جور ديگر بايد ديد.
http://zartosht3000.persianblog.ir/pages/1/