امسال هم تموم شد با همه خوبیا و بدیاش امسالم مثل هر سال دو ماه آخر رو تو فروشگاه بودم (کفش) خیلیا اومدن و رفتن:
پولدارایی که حیفشون میومد پول خرج کنن
بی پولایی که خجالت میکشیدن تخفیف بگیرن تا یه وقت فکر نکنیم پول ندارن و...
اما بین این همه آدم بعضیاشون از یادم نرفتن
اون مرد کارگری که ورق پولادی دستش رو بریده بود و مدتی بی کار بود, نتونست پول کفش رو بده بچه خیلی ناراحت شد چون باید کفش رو پس میداد رفتن و چند دقیقه نشده برگشتن مرده گفت حاضر نیست به خاطر بیست هزار تومن غم بچشو ببینه پولو داد و کفش رو برداشت و رفت.....
یا اون مادر با دوتا بچه هاش که به یکی از بچه ها کفش دادیم و وقتی اون یکی بهم گفت برا سایز من چی دارین من لال شده گفتم تو باید از جایی که بابات کفش میخره بخری مادرش بهم اشاره کرد که بابا نداره.....
یا اون پسری که خواهر و داداشاش رو آورده بود بازار تا لباس و کفش عیدشون رو بخره از حرفاش اینجوری دستگیرم شد که برا خودش پول نمود تا خودشم لباسا و کفشای کهنش رو تازه کنه.....
یا اون پیرزنی که اومد و برا بچه های بی سرپرست کلی کفش خرید.....
یا اون مشتری که اومده تو میگه آقا نمیدونین کفشای تک سایزتون کجاست!!!!! میخواستم بگم نه نمیدونم اگه پیداشون کری به منم خبر بده!!!!!
تازه یکی اومده میگه آقا کفش دارین؟!!!!!!!!!!!
و خیلیای دیگه......
به یاد اونایی که کسی جز خدا به یادشون نیست هم باشین